پرهامپرهام، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

پرهام عشق مامان و بابا

3 تا 4 سالگی.....

1390/6/21 16:24
نویسنده : Maman Azita
1,940 بازدید
اشتراک گذاری

سال ١٣٨٧

     animated gifs of babies- baby write using pencil         

روزها و هفته ها و ماهها سپری میشد و پسر خوشگل مامان هم روز به روز مرد تر میشد.

animated gif of weaponry - baby reads book

درکش بیشتر شده بود.با هم می رفتیم و میومدیم.روزای پر خاطره ای داشتیم با هم.

یادمه توی مترو خیلی اذیتم میکرد.یعنی همش میگفت هیشکی نگام نکنه.همه هم عین این بچه ندیده ها هی دوس داشتن سربه سرش بذارن.این وروجک هم جیغ و داد میکرد.

بابا مهدی هم دیگه کارش عوض شده بود و ما خودمون میرفتیم و می اومدیم.

                                       

 

 

 

 

٢٩ خرداد بود که از طرف مهدکودک دعوت شدیم به جشن پایان سال بچه ها.البته از گروه سنی پرهام فقط پرهام بود که دعوت شده بود.قرار بود قرآن بخونه و یه شعر .....

اون شب خیلی روحیه مون عوض شد.اول برنامه پرهام کوچولو رفت روی سن و پشت میکروفن سوره توحید رو خوند.یه پیرهن نارنجی با پاپیون قرمز با یه شلوار کرم کتون پوشیده بود.خیلی خوش تیپ شده بود پسرم.

تقریبا وسطای برنامه هم پسر قشنگم با خوندن شعر ((بابای من بهترین بابای دنیاس)) خنده به لبهای ما آورد و حس خوبی به ما داد..... کلی هم با بچه ها اون بالا رقصیدن و جایزه گرفتن.

روزها سپری می شد و پاییز از راه رسید....

پرهام خوشگل مامان دیگه یه کلاس بالاتر رفته بود و مربیش هم زری جون بود که خیلی مهربون و دوست داشتنی بود.

Orkut - Dividers

اوایل پاییز مامانی مجبوب و آقا جون تصمیم گرفته بودند خونمون و بکوبن بسازن.آخه خونمون خیلی قدیمی بود....خلاصه اول پاییز خونه قدیمی مون کوبیده شد تا از نو ساخته بشه....

واسه ما هم یه خونه ته همون کوچه خودمون پیدا کردن و ما رفتیم اونجا نشستیم.یه خونه یه خوابه نقلی بود.منم تقریبا" تموم سرویس چوبمو فروختم.چون تصمیم داشتم جدید بخرم.مامانی محبوب هم خونه قدیمی زهره جون نشستند.

پاییز و زمستون سپری می شد.هر روز که از جلوی خونه قدیمیمون رد می شدیم،می دیدیم که چطور کار میکنند و برامون خیلی جالب بود که خونمون داره نو میشه...

سال ٨٧ هم گذشت و بهاری تازه از راه می رسید.

سال ٨٨ سال ماهی بود.

                           animated gifs of weaponry - baby in flower

یه کیک ماهی واسه تولد آقا پرهام خریدیم و رفتیم خونه عمه زهره دسته جمعی خوردیم.

 

آقا پسرم ٤ سالش شد. تولدت مبارککککککککککککککککککککک  عشق کوچولوی من و بابا!

                                

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)