پرهامپرهام، تا این لحظه: 19 سال و 22 روز سن داره

پرهام عشق مامان و بابا

پرهام کلاس دوم

1392/11/28 12:37
نویسنده : Maman Azita
1,286 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از یک تابستان پر از خاطره ، آقا پرهام وارد مرحله دیگه ای از زندگیش شد و به کلاس بالاتر رفت.خانم حیدری معلم کلاس دومش شد.البته اول سال یه کم کسالت داشت و تقریبا با سه هفته تأخیر به مدرسه اومد و کلاسو شروع کرد.توی این مدت هم یه نفر جانشین داشت که کلاسو اداره میکرد.معلم امسالش خیلی به خط اهمیت میده و البته به قرآن و همین باعث شده امسال پرهام خیلی خطش تغییر کنه و تلاش می کنه که منظم و مرتب بنویسه.و از همه مهمتر قرآن و حسابی یاد گرفته و با صوت میخونه.طوری که اکثرا صبحا سر صف پشت میکروفن قرآن می خونه و توی مسابقات قرآنی هم شرکت میکنه.پسر مامانه دیگه توی هر کاری میتونه موفق بشه.

پسرم توی درساش حسابی نامبر وانه و معلمش خیلی ازش راضیه فقط میگه حیف که سر کلاس همش صحبت میکنه.ولی هوش و استعداد فوق العاده ای داره.البته من و بابا مهدی خیلی داریم روش کار میکنیم که بدونه کلاس درس جدیه و نباید زیاد صحبت کنه و صحبتهای ما هم بی تاثیر نیست و پرهام روز به روز بهتر میشه خدا رو شکر.خودمون هم مدرسه می رفتیم یه سره سر کلاس حرف می زدیم.تقصیر این نیمکتهاست هر کی پشتش میشینه شیطنتش گل میکنه.والا.......

 امسال حسابی جمع و تفریق یاد میگیرن و با محور و تقارن آشنا میشن.خدا رو شکر همه چی خوب پیش میره.

توی این مدت منم که از شهریور ماه از شرکت آسیاندا اومدم بیرون و دنبال کار می گردم.البته یکی دو جا مشغول شدم که اصلا به درد نمی خورد و اومدم بیرون و دنبال یک کار خوبم.امیدوارم که پیدا شه.

وقتهایی که خونه هستم حسابی با پسرم مشغولم و به درساش بیشتر می رسم.وقتی از مدرسه به خونه میاد می پره تو بغل من و کلی ذوق میکنه که من خونه ام.منم سعی می کنم همیشه غذاهای دلخواهشو درست کنم .تا میاد ناهارو میکشم و میخوریم بعدش کمی استراحت میکنیم وقتی بیدار میشه میشینه سر درساش .پرهام عاشق عدس پلو با کشمشه.منم هفته ای یک بار براش درست میکنم.این غذا رو بیشتر از همه غذاها دوست داره.

آخرای زمستان مدرسه پرهام به مدرسه پشتی انتقال پیدا کرد که یک مدرسه نوساز و شیکیه و قرار شد مدرسه پرهام دبیرستان بشه.مدرسه جدید هم توی کوچه سخنوره ولی فاصلش تا خونه زیاد فرق نکرده.پرهام هم از اینکه مدرسش عوض شده خیلی  خوشحاله.خوب نسبت به مدرسه قبلیش خیلی خیلی بهتره.

پاییز و زمستان به سرعت میگذره و خاطرات زیادی در فکر و ذهن ما حک میشود.

نوروز سال 1392 از راه رسید.امسال از قبل از چهار شنبه سوری به همراه داداشم اینا به ویلاشون توی چالوس رفتیم و تقریبا 8 روزی ماندیم خیلی هم خوش گذشت.این چند روزه هم به سیسنگان و نمک آبرود و نوشهر و ..... رفتیم و تنوع خوبی برامون شد.آقا پرهام هم حسابی بازی کرد و کیف کرد.

چند روز پایانی عید هم به دید و بازدید گذشت.امسال هم یک تولد سه نفره واسه پسر خوشگلم گرفتیم و یک کیک خونگی خیلی خوشمزه پختیم و کلی کادوهای رنگاوارنگ هم بهش تقدیم کردیم.پرهام عاشق شخصیت کارتونی هالک هستش ما هم براش هالک خریدیم و کلی ذوق زده شد.البته ست شمشیر و سپر هم براش خریدیم و کتاب تن تن و .......

با پایان تعطیلات عید دوباره مدرسه و درس و کار روزانه شروع شد.با امید به اینکه سال بسیار خوبی پیش رو داشته باشیم.

امتحانات امسال پرهام مانند پارسال توصیفیه یعنی هر روز ازشون تست میگیرن و برآورد همه ی اونا رو توی کارنامه ثبت میکنن.  

 اردیبهشت به پایان رسید و تعطیلات شروع شد.امسال میخوام کلاسای تفریحی نزدیک خونه ثبت نامش کنم.خودش که عاشق شناست.احتمال زیاد استخر ثبت نامش میکنم.

اوایل خرداد برای گرفتن کارنامه به مدرسه رفتیم.خانم احمدی ناظم مدرسه تو کلاس پرهام اینا نشسته بود و کارنامه میداد.وقتی پرهام و دید اونو بوسید و کارنامه و جایزه ای به او داد که یک کتاب داستان زیبا بود.کارت تخفیف شهر بازی هم بهش داد.خدا رو شکر همه درساش خیلی خوب بود و من هم غرق شادی و سرور شدم.

توی راه به بابا مهدی زنگ زدم و گفتم بابایی هم سر راه واسه پرهام جایزه ای رو که خیلی دوست داره خرید.لباس رونالدو

پسر زیبا و دوست داشتنی من ایشالا که همیشه و در تمامی مراحل زندگی موفق و موید باشی.

برای کلاسای تابستونی استخر ثبت نامش کردم و از تیر ماه کلاساش شروع می شه.خودم هم تصمیم گرفتم تا آخر شهریور دنبال کار نگردم و کنار پسرم باشم تا ایشالا تابستون خوبی کنار هم داشته باشیم و حسابی استفاده کنیم.

روزها به سرعت میگذره و پرهام هم سه روز در هفته استخر میره و حسابی هم راضیه.شنا رو هم خوب یاد گرفته.منم مرداد دوباره ثبت نامش کردم تا حساب شنا یاد بگیره.روزهایی که کلاس نداره هم خودم باهاش زبان کار میکنم .خیلی هم علاقه داره پسرم.

اوایل شهریور به همراه خاله متین اینا به شمال رفتیم.روستای سرولات که در چابکسر واقعه.خیلی جای زیبا و سرسبزی بود و حسابی بهمون خوش گذشت.پرهام وعرشیا هم حسابی با هم بازی کردندو لذت بردند.آروشا هم سه ماهشه و واسه خودش موشیه.یک هفته موندیم و هوایی عوض کردیم.

 کم کم تعطیلات رو به پایانه و به مهر نزدیک میشیم چیزایی که پرهام لازم داشت و خریدیم از قبیل روپوش و کیف و غیره. من هم از اواخر شهریور دنبال کار میگردم.امیدوارم کار مناسبی پیدا کنم.

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)