پرهامپرهام، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

پرهام عشق مامان و بابا

پرهام کلاس دوم

بعد از یک تابستان پر از خاطره ، آقا پرهام وارد مرحله دیگه ای از زندگیش شد و به کلاس بالاتر رفت.خانم حیدری معلم کلاس دومش شد.البته اول سال یه کم کسالت داشت و تقریبا با سه هفته تأخیر به مدرسه اومد و کلاسو شروع کرد.توی این مدت هم یه نفر جانشین داشت که کلاسو اداره میکرد.معلم امسالش خیلی به خط اهمیت میده و البته به قرآن و همین باعث شده امسال پرهام خیلی خطش تغییر کنه و تلاش می کنه که منظم و مرتب بنویسه.و از همه مهمتر قرآن و حسابی یاد گرفته و با صوت میخونه.طوری که اکثرا صبحا سر صف پشت میکروفن قرآن می خونه و توی مسابقات قرآنی هم شرکت میکنه.پسر مامانه دیگه توی هر کاری میتونه موفق بشه. پسرم توی درساش حسابی نامبر وانه و معلمش خیلی ازش راضیه ف...
28 بهمن 1392

آبان ماه1392

امروز بعد از مدت تقریبا 1 سال و اندی تونستم به وبلاگ پسرم بیام و بنویسم اتفاقای زیادی توی این مدت افتاده که سر فرصت خواهم نوشت.الان آقا پرهام من کلاس سومه و واسه خودش دیگه مردی شده.خیلی بزرگ شده و تعریفی زیاد دارم که بنویسم.خلاصه ای از این یک سالی که گذشت و می نویسم و بعد به روز ثبت میکنم. بزودی با کلی خاطره زیبا بر میگردم.
14 آبان 1392

کلاس اول و جشن شکوفه ها

                                                                                                   امروز سی ام شهریور ماه جشن شکوفه ها بود.پسر خوشگل منم امروز برای اولین روز رفت مدرسه.  امروز صبح پرهام ب...
14 آبان 1392

شروع کلاسهای تابستونی

  تعطیلات تابستانی : تیر ماه پرهامو کلاسهای استخر و فوتسال نوشتم و از طریق دبستان توحید که نزدیک شرکت و مهد کودکه ثبت نامش کردم.کلاساش از تیر ماه شروع شده و تا آخر مرداد تموم میشه.شنا استخر شهید کشوری میره و فوتسال هم باشگاه اندیشه.از اونجایی که مانی پسر عموی پرهام هم این مدرسه میره  و همینجا هم ثبت نام کرده با همدیگه میرن و پرهام هم کلی ذوق می کنه و دوست داره مخصوصا شنا رو.براش سرویس هم گرفتیم که صبحا از خیابون مهناز سوارش میکنه.صبحها باید ساعت 7:15 مهناز باشیم .کلاساش دوشنبه و چهارشنبه هاست.منم این دو روز با ماشین میام که پرهام راحت باشه.خدا رو شکر با اینکه باید خیلی زود بیدار بشه ولی همکاری میکنه و زود راه میفت...
4 شهريور 1391

آغاز تعطیلات تابستانی

  بعد از گذراندن یک سال تحصیلی که سرشار از همت و تلاش آقا پرهام بود،بالاخره تعطیلات شروع شد و پرهام از اینکه تعطیله و می تونه حسابی بازی کنه خیلی خوشحاله.از هفته ی گذشته که جشن الفبا بود تا امروز که سوم خرداده پرهام خونه بود و حسابی از وقتش استفاده کرد.هم استراحت هم بازی و لذت بردن از سرگرمیاش.   امروز با خودم آوردمش مهد کودک.آخه فکر کردم اگه هر روز خونه باشه حوصلش سر میره.با خانم شیرگیری مدیر مهد صحبت کردم که خرداد و شهریور هفته ای دو یا سه روز میارمش مهد کودک.تیر و مرداد هم که میخوام کلاس تابستونی ثبت نامش کنم.امیدوارم روزهای شاد و قشنگی داشته باشه پسرم و تعطیلات حسابی بهش خوش بگذره. نهم خرداد ماه  بابا...
4 شهريور 1391

جشن نوروز در مدرسه و استقبال از بهار

    دیگه آخرای اسفند ماهه .کم کم بوی خوش بهار رو میشه احساس کرد.اسفند ماه پرکاریه.هم خونه هم شرکت .خلاصه خیلی آدم خسته میشه.ولی ذوق رسیدن بهاری دوباره ،خستگی به تن آدم نمیذاره.... امروز یعنی سه شنبه 23 اسفند توی مدرسه جشن نوروز گرفتند.یعنی هر کلاسی واسه خودش قرار شد یه جشن کوچولو با حضور بچه ها و خانوم معلم و چند تا از مادرا داشته باشه.منم قرار بود برم چون قرار شده بود CD شاد ببرم.ولی از اونجاییکه خانوم رمضانی گفته بودند مادرا نیان چون جا کمه و دیدم فقط دو سه نفر از مامانا میرن که فیلم و عکس بگیرن از طرفی خیلی سخت می تونم مرخصی بگیرم با اینکه خیلی دوست داشتم برم نرفتم و ناچاراً سی دی و دادم پر...
17 خرداد 1391

بهار 1391

    سال 1390 به پایان رسید و سال جدید با رنگ و بوی جدیدش قدم به خونه ی ما گذاشت و من و مهدی و میوه ی زندگیمون پرهام ،بهار نوی دیگری را کنار هم جشن گرفتیم. تحویل سال ساعت 8:44 صبح روز دوشنبه بود و من و مهدی و پرهام جونم با خواندن آیاتی از قرآن کریم و مناجات با خدای مهربون سال جدید رو شروع کردیم.امسال سال نهنگه امیدوارم که سال خوبی برای همه باشه. اینم یه عکس از هفت سینمون:     ما که از شب قبل چند تا از عیدی های پرهام و بهش داده بودیم.صبح قبل از اینکه پرهام بیدار بشه بقیه ی عیدی هاشو روی میز کنار هفت سین زیبایی که شب قبل با کمک پرهام عزیزم چیده بودم گذاشتم .      ص...
17 خرداد 1391

تولد 7 سالگیت مبارک عشق مامان

  تولدت مبارک عسل مامان     از اونجایی که آقا پرهام تولدش سیزده بدره معمولاً نمیشه تولدشو همان روز یا شب قبلش انداخت و برنامه ریزی واسه تولدش خیلی سخته چون توی ایام عید همه مسافرت و مهمونی و گردش هستند و قنادیا تعطیلن و کیک نمی پزند. در هر صورت ما از چند روز قبل براش تولد میگیریم تا حق بچم ضایع نشه و دل خودمون هم راضی بشه.  امسال هم آقا پرهام خیلی بیشتر از سالهای قبل ذوق تولدشو داره و دائماً از من سوال میکنه که چجوری دنیا اومده و وقتی دنیا اومد ما با دیدنش چه عکس العملی انجام دادیم و خلاصه یه عالمه سوال دیگه......بعضی وقتا که از خاطرات نوزادیش میگم از خنده روده بر می...
17 خرداد 1391

امتحانات پایان ترم آقا پرهام

  شروع امتحانات    امروز شنبه نهم اردیبهشت ماهه.امتحانات آقا پرهام شروع شده و پسرم دیگه حسابی درگیر امتحاناته و کلی سرش شلوغه.هفته ی پیش امتحان املاء داشت و این هفته فارسی داره.سه تا از درساشو (صدای موج،رضا و مثل خورشید) راباید از بر می کرد که خیلی زود حفظ شد.شعرهای ترم قبل هم که کامل حفظه.این چند وقته بیشتر کار میکنه و منم حسابی کمکش میکنم و براش برنامه ریزی میکنم تا امسال را با موفقیت هر چه تمام تر پشت سر بذاره. امیدوارم در تمامی مراحل زندگی موفق و سربلند باشی پسرم. پرهام وقتی تازه از اصلاح برگشته    قراره دوشنبه از طرف مدرسه بچه ها رو ببرن موزه حیات وحش.امیدوارم ب...
17 خرداد 1391